Sorry! your web browser is not supported;

Please use last version of the modern browsers:

متاسفانه، مروگر شما خیلی قدیمی است و توسط این سایت پشتیبانی نمی‌شود؛

لطفا از جدیدترین نسخه مرورگرهای مدرن استفاده کنید:



Chrome 76+ | Firefox 69+

به بهانه سالگرد شهدای کربلای چهار و شهدای غواص

روایت همرزم جامانده از گردان غواصان کوثر لشکر ۱۷ علی ابن ابیطالب (ع) قم

پس از رسیدن روز موعود لباس های غواصی را پوشیدند. طبق رسم عملیات های قبلی همدیگر را در آغوش گرفتند و از آخرین لحظه های با هم بودن می گفتند. در این خداحافظی به قول بچه های جبهه فلق ها بیشتر شده بودند.

در حالی که همه غواص ها کوله های خود را تحویل داده و سوار ماشین می شدند تا سریع به منطقه عملیاتی شلمچه به عملیات کربلای ۴ برسند علی با عجله اومد یک اورکت در دستش بود به من داد.گفتم این چیه؟ گفت: یادگاری از طرف من. گفتم: باشه فردا که هوا سرد میشه میدم بپوشیش. گفت: این آخرین دیدار ماست. به شوخی هولش دادم؛ گفتم: این چه حرفیه می زنی، تو همیشه موقع عملیات اینو میگی. گفت: این بار حتمیه. گفتم: تو رو خدا مواظب خودت باش تو پدر نداری و فرزند بزرگ خانواده ای مادرت از غصه می میره. گفت: خدای اون هم بزرگه. خیلی حرفشو در این یکی دو دقیقه آخر جدی نگرفتم تا نگاهم به دستانش افتاد. گفتم: تو که هیچ وقت موقع عملیات حنا نمی بستی. گفت: حالا فهمیدی که این آخرین دیدار ماست؟ تنم لرزید. در همین حال در اون تاریکی و ظلمات شب سوار نفربرها شدیم تا به خط مقدم بریم.

به صحبت های علی فکر می کردم. چند ساعته به منطقه عملیات رسیدیم. بعد رسیدن ما زمانیکه غواص ها داخل رود خروشان اروند بودند، دشمن ناگهان زمین و دریا را زیر آتش سنگین خود قرارداد. بچه های گردان ما در باتلاق های ورودی به آب بطرف دشمن در تله مین و سیم خاردارها گیر کرده بودند. دشمن روی سر ما مسلط بود. در این هنگام هرکس یه چیزی رو با خود زمزمه می کرد. وقتی منورهای دشمن روشن می شد دقیقا عراقی ها با فاصله بسیار کم تقریبا ۱۰۰ متری ما مشخص بودند. داشتند از بالا با تک تیر اندازاشان بچه ها را می زدند. در این هنگام علی بابا یوسفی از زمین بلند شد و به حالت هجومی تیر بار رو به سوی عراقی ها گرفت و شلیک کرد و اونها هم با قناسه علی را هدف قرار دادند. علی تعداد زیادی از تک تیر اندازان دشمن را زد تا بچه های خودی را نجات دهد ولی خودش در معرض خطر حتمی بود. هر چقدر سعی کردیم در حالت دراز کش علی را بخوابانیم فایده ای نداشت. تا اینکه علی پس از اصابت تیر مستقیم به پیشانی او آهی کشید و به زمین افتاد. لباس های غواصی غرق خون بود. نمی شد جلوی خون ریزی را گرفت. تا اینکه لحظاتی بعد سرافرازانه پرواز کرد و به آرزوی دیرینه اش رسید. این زد و خورد ادامه داشت، تا صبح، ای کاش می مردیم تا سپیده صبح عملیات کربلای چهار شاهد جنازه های غرق خون دوستانمان در لباس غواصی روی زمین نبودیم.

این تکلیف بچه های گردان ما بود که در ابتدای کار بودند اما همیشه ذهنم درگیر سرنوشت آن غواصانی است که قبل از ما تا وسط اروند پیشروی کرده بودند. خدایا چگونه فراموش کنیم داغ های شب عملیات کربلای چهار را که مارا می سوزاند و کسی متوجه نمی شود تا مارا آرام کند.آرام کردن نمی خواهیم فقط سر کوفت به ما نزنند که شما در کربلای چهار شکست خوردید. راز بیان شب عملیات کربلای چهار بماند اما به بازماندگان شهدا و شهدای غواص گردان کوثردر کربلای چهاربگوئید و بنویسید که بچه های شما در مظلومیت با دست بسته از داخل آب جنگیدن و از خاک کشور مردانه دفاع کردند و به شهادت رسیدند.

 اگر نبود ولایت پذیری شهدا و خصوصا شهدای غواص امروز مردانه جلوی دشمن سینه سپر نمی کردیم، وظیفه مسئولین و جامعه است که قدر ایثارگران و شهیدان زنده غواص کربلای چهار را بیشتر بدانند و اما شیرمردان دیروز و کهن سربازان ولایت امروز خوشحال باشید که چند صباحی را با فرشتگانی زندگی کردید که دیگرنمونه آنان را نخواهید یافت.

خدایا فقط تو می دانی در دل تاریکی آن شب چه گذشت ولی من روضه شب عاشورا را درک کردم آنجائیکه همه می دانستند که امشب شب آخر عمرشان است اما امام زمان خود را تنها نگذاشتند یادشان گرامی، راهشان پر رهرو باد.

 

جا مانده از این راه ماندگار

علی محمدی

4دی ماه سالگرد عملیات کربلای 4 و شهدای غواص گرامی باد