Sorry! your web browser is not supported;

Please use last version of the modern browsers:

متاسفانه، مروگر شما خیلی قدیمی است و توسط این سایت پشتیبانی نمی‌شود؛

لطفا از جدیدترین نسخه مرورگرهای مدرن استفاده کنید:



Chrome 76+ | Firefox 69+
اندیشه ها، به مناسبت هفته ی آموزش با موضوع:

پیامبر (ص) و آموزش؛ به قلم دکتر موسی پور معاون آموزش و تحصیلات تکمیلی

به نام آنکه فرصت داد ما را

 

پیامبر (ص) و آموزش

نعمت ­الله موسی ­پور

 

بیش از یکسال پیش در موقعیتی که به هفته گرامیداشت پژوهش می­اندیشیدم (14 دی ماه 1392)، پرسشی ذهن مرا درگیر ساخت: «آیا در آنچه آن را پژوهش و گرامیداشت مقام پژوهشگران می نامیم، می توان شواهدی از پیروی پیامبر (ص) یافت؟» نتیجه تامل در آن پرسش، یادداشتی شد که با عنوان «پیامبر (ص) و پژوهش» منتشر گردید. این فرصت سال پیش نیز پدید آمد تا به پرسشی دیگر بیندیشم: کدامین خصیصه پیامبر (ص) بیش از همه می­تواند به معلمی کردن معلمان به عنوان وارثان پیامبر (ص) کمک کند؟ اینبار توفیق یافتم در آستانه سالروز تولد پیامبر عظیم­ الشان اسلام (ص) ایده­ای را در پاسخ به پرسش خود قلمی نمایم و اکنون که در آستانه تولد پیرو صدیق آن رهبر بی­مانند ـ یعنی امام علی (ع) ـ هستیم، به مناسبت هفته آموزش آن را به اشتراک اندیشه­ ورزان پیرو پیامبر (ص) بگذارم و به سبب این توفیق، خداوند را شاکر باشم.

 

اینکه پیامبر (ص) دارای ده­ها صفت منحصر به فرد بوده، موضوعی است که آثار متعدد عالمان بزرگ بر آن گواهی می­دهند. اما اینکه کدام صفت پیامبر (ص) می­تواند نشانه­ای از وجه «معلمی» ایشان باشد، نیازی است که معلمانِ پیروِ پیامبر (ص) آن را به درستی ادراک می­کنند. وقتی کسی به معلمی می­پردازد و سرمست از عشق به پیامبر (ص) است، ضروری است که در عمل معلمی خود نیز، نمودی از نشانه­ های پیامبر (ص) را آشکار کند؛ آنگونه که دیگران ببینند و او بتواند بگوید: پیامبر (ص) اسوه اعمال من است[1]. پرسش این است که معلمانِ پیروِ پیامبر (ص) خود را به کدام صفت (صفات) پیامبر (ص) بیشتر بیارایند که برآیند چنین پیرویی باشد؟

در تشریح عملِ پیامبر (ص) از خصایصی گفته ­اند که تاسی معلمان به آنها می­تواند معلمی کردن را بهبود بخشد: «هر که را می­دید مبادرت به سلام می­کرد و کسی در سلام بر او سبقت نگرفت»، «سکوتی طولانی داشت و تا نیاز نمی­شد لب به سخن نمی ­گشود» و «هرگز با کسی جدل و منازعه نمی­ کرد»[2]. این گونه امور خاص با همه ارزشمندی عملی خود، دارای محدودیت موضوعی هستند و نیازهای متنوع معلمان در موقعیت ­های متنوع و متغیر کلاس درس را پوشش نمی­دهند. آنچه طلب می­شود، صفتی جامع است. پیام عمل پیامبر (ص) را نمی­توان صرفا با تحلیل آن، ادراک کرد. آنچه ایشان را به تمامه مطرح می­کند، می­تواند نماد پیامبری وی باشد. همچنین، صفات پیامبری دارای پویایی و زایایی موقعیتی هستند. خشک و ثابت و بی­تحرک نیستند. در حال تحول و شدن­اند. حتی دارای گونه ­های متنوع ظهورند. مثل خود پیامبر (ص) هستند؛ زنده و پویا و سازنده و نوآور. ایشان بود که وقتی فرمود: «من استوی یوماه فهو مغبون[3]»؛ یعنی هر کس دو روزش یکسان باشد، مغبون است و ضرر کرده است؛ خود به واقع چنین می ­زیست و در تجربه خود، آن را آزموده بود. وی در حالیکه در عمل واحد پیامبری بود، هیچ دو روزی را مثل هم سپری نکرد. این ظهور گوناگون در واقع دارای منشایی زایا بود که یگانگی را بر رفتار حاکم می­داشت و گوناگونی را هم آشکار می­ ساخت. همین خصیصه پیامبر (ص) است که می­تواند به حرفه معلمی و معلمانِ حرف ه­ای، مدد رساند؛ حرف ه­ای که وحدت بنیادین را با گوناگونی نمادین درهم می­ آمیزد تا با کمک آن، معلمان به رسالت مقدس خود بپردازد.

معلمی، حرف ه­ای است که هم در موضوع­ های خود با تنوع همراه است هم در موقعیت­ ها. این حرفه از آن جهت که دارای بنیادهای اصولی است، گرایشی به ثبات دارد و از آن جهت که دارای موقعیت­ها و مصادیق گوناگون است ضرورت پویایی را آشکار می­سازد. شاید وقتی گفته ­اند «شغل معلمی همان شغل انبیاست[4]»، عنایتی به همین وجوه دوگانه حرفه معلمی داشته­اند: کثرتِ عملیِ برخاسته از وحدتِ صفاتی. بنیاد ثابت زاینده فروع متنوع. وقتی معلمی در حال انجام است، «ارتباط» بنیاد آن را می­سازد؛ اما ارتباط مقید به رودررو بودن و معطوف به هدف خاص تربیتی است. در این فرایند، چهار مولفه «ایجاد ارتباط»، «استمرار ارتباط»، «اثربخش ساختن ارتباط» و «ارزشیابی ارتباط» را می­توان متمایز کرد. آنچه معلمی کردن را جلوه خاص می­دهد و دارای کیفیات متفاوت می­سازد، نوع عمل عامل در همین مولفه­ های چهارگانه ارتباط تربیتی است. همین ارتباط در نبوت هم مطرح است؛ زیرا نبی برای ایجاد ارتباط آمده است. این وجه کار نبوت، آن را به حرفه معلمی مشابه می­کند. یعنی پیامبر (ص) هم به مثابه انسان در فرایندی از ارتباط (حضوری و غیرحضوری) با دیگر انسان­ها گفتگو می­کند و پیام رسالت را به آنان ارائه می­نماید و این عمل، با حضور مخاطبان در موقعیت پیوند دارد. آنچه این حضور را ممکن می­کرد، امر آمرانه یک سلطان نبود؛ بلکه صفتی بود که در وجود پیامبر (ص) ریشه داشت و جوشش آن سبب تاثیر بر پیرامون می­شد؛ و آن همان است که خداوند آن را «خُلق عظیم» نامید: وَ اِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ؛ و راستى که تو را خویى والاست! (قرآن، قلم، آیه 4).

اکنون باید پرسید که خُلق چیست؟ طبرسى خُلق را این گونه تعریف کرده است: «حقیقت خُلق آداب و خوى هایى است که نفس آدمى کسب مى کند. از آن جهت خُلق نامیده شده که همانند امور خلقى و آفرینشى در انسان مى شود، اما سجایا و خوى هایى که طبیعى انسان است «خیم» نامیده مى شوند. از این روى، «خُلق»، همان طبیعت مکتسب و «خیم» طبیعت غریزى مى باشد[5].» «خُلق» در اصطلاح، عبارت است از ملکه یا کیفیت راسخ در نفس که به خاطر آن از انسان افعالى بدون فکر و تأمّل سر بزند. «ملکه» حالت و کیفیتى نفسانى است که به کندى تحقق و دیر زوال مى یابد. در مقابل آن، «حال» قرار دارد که کیفیتى نفسانى است و به سرعت از بین مى رود. خُلق از طریق مزاج و عادت به انجام کارى بدون فکر و تأمّل و نیز با تکلیف و صبر و پایدارى بر انجام کارى به وجود مى آید[6]. مثلا، کسی که به ممارست پرداخته و دارای خُلق پرسش­گری است با حضور در موقعیت­های انسانی، کنجکاوی­اش آغاز می­شود و پرسش­هایش شکل می­گیرد و او شاهد است که ذهنش سرشار از پرسش شده است. این پرسش­ها به طور آشکار، خود را بر بینندگان دیگر مشهود نمی­سازند اما آشکار شدن آنها برای شخص دارای خُلق پرسشگری، یک موضوع عادی است و نیازمند تلاشی ویژه و سخت نیست. وقتی از خُلق عظیم پیامبر (ص) سخن به میان است، چنین صفتی مطرح است؛ که حاصل کوشش فردی است و البته در ارتباطات انسانی ظهور دارد. یعنی همان خصیصه­ای که انسان­ها را در پیرامون پیامبر (ص) حفظ می­کند و امکان ابلاغ رسالت را می­دهد. از همین روى، علّامه طباطبائى در ذیل آیه وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ مى نویسد: «آیه یادشده گرچه به خودى خود حسن خلق پیامبر (ص) را ستوده و بزرگ مى شمارد، اما از نظر سیاق، به اخلاق اجتماعى پیامبر (ص) نیز نظر دارد[7]». اخلاق اجتماعی ناظر به معاشرت با مردم است و این موضوعی است که در احادیث دیگر هم آمده است[8]. آنچه در این بحث لازم است بر آن تامل ­شود، نحوه تحقق این خصیصه است. این خصیصه را پیامبر (ص) در فرایندهای طولانی تربیت خویش، تحقق بخشیده است. براین­اساس، خُلق عظیم پیامبر (ص) یعنی نمود تلاش تدبیرشده ایشان برای زیست در اجتماع بشری. این معنایی است که از بیان خداوند فهمیده می­شود[9]. همین معنا رمز اصلی حفظ مردم در پیرامون پیامبر (ص) بود که سبب اثر پیام ایشان در حیات انسان­ها می­شد؛ رمزی که معلمان امروز و فردای جامعه ایران بدان نیازمند هستند تا شاگردان خویش را که از حق انتخاب برخوردارند، نزد خود نگاه دارند. آیا آنانکه معلمان فردای کشورند برای تحقق چنین خُلقی، هم­ اکنون در فرایندهای تربیتی «ساختِ شخصیتِ» خود، در تلاش­اند؟ آیا معلمی کردن را نیازمند چنین خصیصه­ای زایا و پویا برای عمل متناسب در موقعیت­های متنوع می­دانند؟

البته آنان که دارای چنین باوری باشند و برای تحقق آن، تدبیر (کوشش برنامه­ ریزی­ شده) کنند، در همه حال نیاز خواهند داشت تا توفیق را از درگاه خدای کریم طلب نمایند؛ چنانکه پیامبر (ص) هم چنین می­کرد و همیشه از خداوند می‏خواست که او را به آداب خوب و اخلاق نیک زینت دهد؛ و می‏فرمود: «خدایا اخلاق مرا نیکو گردان و از اخلاق بد دورم ساز.[10]» به زبان مولانا[11]:

گفت آری گر توکل رهبرست              این سبب هم سنت پیغمبرست

گفت پیغمبر به آواز بلند                              با توکل زانوی اشتر ببند

رمز الکاسب حبیب الله شنو                     از توکل در سبب کاهل مشو

در توکل جهد و کسب اولی­ ترست     زانکه در ضمنش محبت مضمرست

 

 


[1]  لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا (قرآن کریم: احزاب/ آیه 21)

[2]  منتهی الآمال؛ و مکارم الاخلاق

[3]  ارشاد القلوب، ج 1، ص 88; عوالی اللالی، ج 1، ص 285.

[4]  صحیفه نور، ج 7 ص 255

[5]  مجمع البیان، طبرسی ج 10، ص 86.

[6]  علم اخلاق اسلامى (ترجمه جامع السعادات مهدى نراقى)، ترجمه جلال الدین مجتبوى، ج 1، ص 60.

[7]  المیزان، سید محمّدحسین طباطبائى، ج 19، ص 369

[8]  احسن الحدیث، ج11، ص279

[9]  خداوند در ده آیه اول سوره قلم (با ترجمه استاد فولادوند)، چنین می­فرماید: نون، سوگند به قلم و آنچه مى‏نویسند (1) [که] تو به لطف پروردگارت دیوانه نیستى (2) و بى‏گمان تو را پاداشى بى‏منت‏ خواهد بود (3) و راستى که تو را خویى والاست (4) به زودى خواهى دید و خواهند دید (5) [که] کدام یک از شما دستخوش جنونید (6) پروردگارت خود بهتر مى‏داند چه کسى از راه او منحرف شده و [هم] او به راه یافتگان داناتر است (7) پس از دروغزنان فرمان مبر (8) دوست دارند که نرمى کنى تا نرمى نمایند (9) و از هر قسم خورنده فرو مایه‏اى فرمان مبر (10).

 

[10]  محجة‏البیضاء؛ فیض کاشانی

[11]  مثنوی معنوی، دفتر اول