شعری از دکتر محمد رضا مایلی
تا به یاد چشم مستت جرعه ای نوشیدم از می
ناله ام شد تا ثریا چون صدای نغمه نی
نی چه گوید چون ننالد؟ هجر را درمان همین بس
آن قدر نالد که شاید دور هجران ها شود طی
خاطرات وصل جانان ریشه ها بگرفته در جان
گر چه گرد جهل و نسیان گاه رو بگرفته از وی
چون که زیبایی ببیند مهری ار در دل نشیند
زنده گردد خاطراتش یاد دوش و یاد آن دی
باز جوید هر زمانی عشق آن سرمد کیانی
کو ز جاه او فرو شد رایت فرعون و هم کی