مورچه و عسل
مورچه و عسل
قطره عسلی بر زمین افتاد، مورچه ای آمد و از آن چشید و خواست که برود اما مزه عسل برایش اعجاب انگیز بود، پس برگشت و جرعه ای دیگر نوشید.
باز عزم رفتن کرد، اما احساس کرد که خوردن از لبه عسل کفایت نمی کند و مزه بهتر آن در دل عسل است، پس خود را به وسط عسل رساند تا هرچه بیشتر و بیشتر لذت ببرد.
مورچه در عسل غوطه ور شد و لذت می برد. بعد از مدتی، خسته شد و نتوانست از آن خارج شود، دست و پاهایش به عسل چسبیده بود و توانایی حرکت نداشت.
در این حال ماند تا آنکه در عسل غرق شد.