Sorry! your web browser is not supported;

Please use last version of the modern browsers:

متاسفانه، مروگر شما خیلی قدیمی است و توسط این سایت پشتیبانی نمی‌شود؛

لطفا از جدیدترین نسخه مرورگرهای مدرن استفاده کنید:



Chrome 76+ | Firefox 69+

پیروی پیامبر (ص)؛ به قلم دکتر موسی پور معاون آموزش و تحصیلات تکمیلی

پیروی پیامبر (ص)؛ موضوع یکی از سخنرانی ها و در  تکمیل آن عنوان نوشتاری از برادر ارجمند جناب آقای دکتر موسی پور، معاون  آموزش و تحصیلات تکمیلی دانشگاه است که همزمان با مبعث پیامبر اکرم(ص) جهت بهره برداری مخاطبان ارجمند تقدیم میگردد.

 

 

به نام آنکه فرصت داد ما را

پیروی پیامبر (ص)

نعمت ‏الله موسی‎پور

معاون آموزش و تحصیلات تکمیلی دانشگاه فرهنگیان

توضیح: آنچه در این یادداشت مطالعه خواهید کرد، متن سخنرانی بازبینی شده اینجانب در مراسم هفته پژوهش سال 1395 مدیریت امور پردیس‎های استان کرمان است؛ که روز 20 آذر ماه 1395 در شهر کرمان ایراد شد. از آن جهت عنوان «پیروی پیامبر (ص)» برای این مطالب برگزیده شد که اولا پژوهش نیازمند «نیت خیر» است و چنین نیتی با توسل به پیامبر عظیم الشان اسلام (ص)، به طور حقیقی می‎تواند حاصل شود و ثانیا اینجانب طی دو سال گذشته برای ادای احترام به ساحت حضرت رسول اکرم (ص)، در آستانه میلاد آن معلم بزرگ بشریت، یادداشتی را منتشر کرده‎ام[1] و برای امسال نیز به آن اندیشیده بودم که چگونه می‎توان در عمل دانشگاهی، به پیروی پیامبر (ص) اقدام کرد. دستاورد اندیشیدن آن بود که با پژوهش دانشگاهی در موضوعات تربیت معلم می توان به پیروی پیامبر (ص) نایل آمد. سخنرانی من حاصل اندیشه‎ورزی پیرامون همین موضوع بود؛ که ارائه شد و اکنون نیز در معرض نقادی متفکران قرار می‎گیرد. متن کنونی در آن زمان برای انتشار، آماده نشد و این توفیق اکنون فراهم شده است که از سویی در آستانه بعثت پیامبر عظیم‎الشان (ص) اسلام قرار داریم و از سوی دیگر در آستانه «هفته گرامیداشت آموزش» هستیم و در همین ایام، «سومین همایش ملی تربیت معلم» توسط دانشگاه فرهنگیان برگزار می‎شود. انتشار این متن، که تمرکز آن بر «مساله‎های آموزش» است، به نوعی متناسب با تمام این ایام است و امیدوارم با نقادی خردمندان، به اصلاح این افکار کمک شود.

عرض سلام و ادب دارم خدمت شما سروران و عزیزان حاضر در این محفل. و گرامی میدارم یاد و خاطره امام راحل و شهدای انقلاب اسلامی مردم ایران را، مخصوصا شهدای تربیت معلم را، و برای همه خیرخواهان این ملت رشید و مخصوصا مدیران ارشد نظام مقدس جمهوری اسلامی از درگاه خداوند کریم طلب توفیق دارم.

گرامیداشت پژوهش یعنی بر صدر نشاندن دانایی و ارج نهادن به تولیدات فکری بشر و من خوشحالم که در چنین جمعی افتخار حضور دارم که برای چنین موضوع ارزشمندی گردآمده اند.

این مراسم در آستانه میلاد والاترین معلم تاریخ بشر، حضرت ختمی مرتبت محمد بن عبدالله (ص) و فرزند عالم ایشان حضرت امام جعفر صادق (ع)، دارای شور و شعف بیشتری است؛ چرا که آموزه های اساسی آن پیامبر عظیم الشان (ص)، همه را به پژوهش دعوت میکند.

همچنین، روز دانشجو، شایسته یادآوری است و روز وحدت حوزه و دانشگاه نیازمند گرامیداشت. گرچه ماه آذر برای ما ایرانیان، ماه مناسبتهای فراوان است اما یادآوری یک مورد دیگر هم لازم است: 12 آذر روز قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران است؛ میثاق نامه یک ملت برای زیست جمعی تحت مدیریت یک حکومت. این زیست جمعی ایرانیان معطوف به تحقق سطحی از پیشرفت و تعالی است که «حیات طیبه» نام گرفته است. تجربه تاریخی بشر نشان می‎دهد که تحقق جامعه آرمانی، فقط بر بنیاد پژوهش میتواند ممکن شود. چنین پژوهشی، در شرایط کنونی جامعه ایران، نمیتواند بدون عنایت به اثرگذاری، دنبال شود. یعنی پژوهشی ارزشمند است که دارای آثاری مفید باشد. ممکن است بتوان قبول کرد که این حکم برای ده ها پژوهش شخصی که توسط پژوهشگران آزاد انجام می شود، جاری نیست؛ اما بر عمل پژوهشگر دانشگاهی ـ اعم از استاد و دانشجو ـ در مواقعی که از سرمایه‎های عمومی برای انجام پژوهش بهره می گیرند، حاکم است. با این باور و با قبول اینکه استادان و دانشجومعلمان دانشگاه فرهنگیان به پژوهش به عنوان طریق اصلی آموختن و وظیفه سازمانی خود، به طور دایم عنایت دارند، می‎توان اعلام کرد که «در انجام پژوهش‎های دانشگاه فرهنگیان، مساله‎های دانشگاه دارای اولویت است».

اکنون دانشگاه فرهنگیان به ده ها پژوهش برای پیشبرد برنامه‎های خود نیاز دارد. همچنین به ده ها پژوهش برای شناخت وضعیت فعلی خود نیازمند است. من به استناد آنکه زمینه کارم در حوزه آموزش است، به برخی از موضوعات مطرح در حوزه آموزش که نیازمند پژوهش هستند، می پردازم؛ به این امید که کسانی از این جمع با نیت «پیروی پیامبر (ص)»، ما را در بررسی آنها یاری کند.

 

دانشگاه الان به طور جدی با این پرسش مواجه است که «چگونه می توان به تربیت معلم تراز جمهوری اسلامی ایران اقدام کرد؟» این پرسش البته دارای ابعاد مختلفی است؛ که من تلاش کرده ام با کالبدشکافی فعالیت‎های آموزشی دانشگاه، ده زمینه پژوهشی مربوط به آن را شناسایی و با شما در میان گذارم. این طرح موضوع بدین امید است که پژوهشگرانی به بررسی آنها بپردازند یا دیگران را برای بررسی آنها، تشویق کنند.

 

اولین مساله مهم مربوط به «محل تربیت معلم» است. آیا معلم آینده را باید فقط در دانشگاه فرهنگیان یا نهادهای مشابه آن تربیت کرد؟ یا تربیت معلم می‎تواند در نهادهای آموزشی متعددی که در کشور جمهوری اسلامی ایران فعالیت دارند، به انجام رسد؟ دانشگاه فرهنگیان آیا به ماهو یک مکان ارزشمند است یا هر جایی که چنین فعالیتی نماید (یعنی معلم تربیت کند)، واجد این ارزش می شود؟ یعنی ارزشمندی دانشگاه فرهنگیان را فعل آن تشکیل می دهد یا نام آن؟ این موضوع البته به ظاهر ساده است ولی یکی از چالش های بزرگ دانشگاه محسوب می شود. دو رویکرد جدی در این موضوع وجود دارد که طرفداران آنها در نهادهای بالادستی و اثرگذار بر دانشگاه به استناد شواهد و باورهای خود، از هر یک دفاع می‎کنند و به تبع این دفاع، فرصت هایی را برای دانشگاه ایجاد یا از دانشگاه سلب می نمایند. اما احتمالا اگر پژوهشگران محترم به این موضوع از منظر پژوهش وارد شوند، ممکن است شرایط را برای غلبه علمی یک رویکرد فراهم کنند؛ و البته اگر نکنند، تصمیم به تناسب تعلقات سیاسی ـ اجتماعی ـ اقتصادی ـ فرهنگی کسانی که مشروعیت تصمیم گیری دارند، اتخاذ می شود.

شرح دقیق تر این موضوع را می توان با معرفی نیازهای آموزش و پرورش به نیروی انسانی (معلم) نشان داد. برآورد شده است که طی پنج سال آینده یعنی تا 1399 بیش از 300 هزار نفر بر اساس سابقه استخدامی از آموزش و پروش خارج می شوند. بر اساس مقررات کشور، همه نیرو های آموزش و پرورش باید از مسیر گذراندن دوره های آموزشی دانشگاه فرهنگیان (و در مواردی هم دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی) وارد خدمت شوند. دانشگاه فرهنگیان در وضعیت کنونی تا سال 1399 اگر همه امکانات مهیا شود با شرایط اجرایی خود دانشگاه، می تواند به تربیت حداکثر هفتاد و پنج هزار معلم اقدام کند. این کار با لحاظ دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی به صد هزار نفر نمی رسد. چه چیز ممکن است رقم بخورد؟ چه تجربهای در ایران و جهان وجود دارد؟ چه راهی برای گذر از این گردنه مردافکن وجود دارد؟ چند پژوهش داریم که پاسخی به این پرسش باشد؟ کدام پژوهشگر با بررسی این موضوع، خدمتی بزرگ به دانشگاه و آموزش و پرورش نکرده است؟

 

دومین مساله مهم مربوط به «زمانِ تربیت معلم» است. زمان تربیت معلم دارای ابعاد متعددی است؛ که برخی از آنها را مورد تاکید قرار می دهم.

ـ در ارتباط با مدت زمان لازم برای تشکیل هویت معلمی، دو رویکرد معارض در کشور مطرح است. برخی اصولا معلمی را یک توان و قابلیت خدادادی می انگارند و معتقدند که نظام تربیت معلم باید شخص واجد آن را شناسایی کند و به او بیاموزد که چه چیز را در مدرسه آموزش دهد. در مقابل کسانی هستند که معتقدند شایستگی معلمی را باید کسب کرد و برای کسب آن باید شرایط آموزشی و تربیتی فراهم کرد تا شخص واجد منش و هویت معلمی شود. این باور تاکید می کند که چنین آموزشی یعنی تشکیل هویت و تشکیل هویت دست کم دو سال فرصت نیاز دارد. کدام بررسی می تواند کمک کند تا تصمیم گیری در این موضوع با استحکام بیشتری انجام شود؟

ـ در میان گروهی که شایستگی معلمی را آموختنی می‎دانند، زمان شروع آموزش‎های معلمی یعنی زمان تحت پوشش تربیت معلم قرار گرفتن نیز جای پرسش دارد. وقتی بحث از زمان پذیرش است، دو موضع متفاوت مطرح می شود: برخی بر این باورند که باید از پایان دبیرستان (18 سالگی) شخص را تحت پوشش تربیت معلم قرار داد تا از آلودگی نظام‎های آموزش عالی در امان بماند و شخصیت مناسب معلمی در او شکل بگیرد. در موضع رقیب بیان می شود که هیچ زمان خاصی برای تربیت معلم مطرح نیست. شخص همیشه قادر است برای کسب شایستگی معلمی، توفیق یابد. هر زمان که شخصی تحت پوشش تربیت معلم قرار گیرد و به روش مناسب با او رفتار شود، او معلمی را خواهد آموخت.

ـ زمان اختصاص داده شده به برنامه درسی نیز در همین ارتباط جای پرسش دارد. برنامه درسی انواع متفاوتی دارد که به هر یک باید زمانی را اختصاص داد. چه زمانی در کل و در سال و در هفته و در روز بهتر است که به برنامه های مختلف اختصاص یابد. مخصوصا این موضوع از حیث آموزشهای عملی و نظری مطرح است. کدام پژوهش دست کم پاسخی مقدماتی برای این پرسشها ارائه کرده است؟

 

سومین پرسش مهم نیازمند پژوهش مربوط به «اهداف و شایستگی‎های معلمی» است. کدام شایستگی برای معلمی کردن آن هم در تراز جمهوری اسلامی ایران لازم است؟ امروز در ایران نه فقط در سطح مدیران و متخصصان که حتی در میان دانشجویان نیز این رویکردهای معارض مطرح هستند که برخی معتقدند معلمی کردن فقط نیازمند دانش علمی رشته مربوط است و برخی معتقدند معلمی کردن به دانش های دیگری هم نیاز دارد. واقعا کدام باور را می توان با شواهد پژوهشی، تایید کرد؟ البته مساله به این سادگی نیست. اگر گفته شود دانش تخصصی کافی است، چه موضوعاتی در دانش تخصصی کارساز است و اگر گفته شود دانش های تربیتی هم لازم هستند، چه توازنی بین آنها باید برقرار شود. ما تردید نداریم که نظراتی وجود دارد، اما کدام پژوهش ایرانی نشان می دهد معلمی کردن در ایران با کدام نسبت‎ها می‎تواند شکل گیرد؟ یا اگر بناست تجربه های جهانی را بکار بندیم، کدام «بازتنظیم» و «ترکیب» از آنها ارائه شده که بتواند تصویر کل را آشکار سازد؟

 

چهارمین مساله مربوط به «آموزشگران تربیت معلم» است. اینکه گفته‎اند «ذات نایافته از هستی بخش/ کی تواند که شود هستی بخش» آیا در تربیت معلم هم جاری است؟ چه کسی می تواند به تربیت معلمان آینده اقدام کند؟ دانشمندان عرصه های مختلف آیا می توانند با آموزش تمام عیار و عمیق عرصه‎های علمی خود، شرایط را برای معلمی کردن دیگران فراهم کنند؟ آیا باید برای آموزشگران تربیت معلم، شایستگی های خاصی را لحاظ کرد؟ کدام شایستگی ها برای آموزشگر تربیت معلم ضروری است و چگونه می‎توان چنین شخصی را شناسایی یا تربیت کرد؟ تعارض بین عملی بودن و نظری بودن همیشه مطرح بوده است. اکنون بحث فراتر از این است. موضع بحث این است که آیا فقط در دروس عملی توان عملی لازم است یا حتی در دروس نظری هم تجربه عملی لازم است؟ این تعارض را ما امروز در آموزش به وضوح تجربه می کنیم: کدام استاد را برای دروس دانشگاه بکار گیریم؟ استادمحقق دانشگاه یا استادمعلم مدرسه؟ آنچه استادان دانشگاه به آن افتخار دارند، شمار تحقیقات شان است و آنچه معلمان مدرسه به آن مباهات می کنند، شمار تربیت شدگان شان است. کدامیک می توانند به تربیت معلم یا معلمی کردن، موثرتر کمک کنند؟

 

پنجمین مساله مربوط به «برنامه‎های درسی تربیت معلم» است. برنامه های درسی که باید دانشجومعلمان تجربه کنند تا به شایستگی‎های مورد نظر دست یابند، شامل چه عناوینی و چه ارزشی است؟ در این ارتباط پرسش از «کدام آموزش منجر به کدام معلم می شود؟» همواره مطرح است. همچنین، کدام معلم می تواند جوابگوی نیازهای آموزش و پرورش امروز ایران باشد؟ در آموزش و پرورش، معلمانی مورد نیاز هستند که بتوانند کار خود را با شرایط مدرسه واقعی، سازگار کنند. هزاران مدرسه در این کشور فعالیت دارند که دارای فاصله قابل توجهی هستند و دارای جمعیت اندکی. کدام برنامه درسی می‎تواند معلمی را تربیت کند که با تسلط بر «چند موضوع»، معلم ذوالفنون باشد؟ این معلم چندمهارتی در گذشته توسط دانشسراها و دانشگاههای ایران تربیت می‎شده است. اکنون پرسش این است که با وجود حجم عظیم اطلاعات در رشته‎های علمی و با حضور دانشجومعلمانی که ادامه تحصیل برایشان مهم‎تر از کسب شایستگی چندگانه است، کدام برنامه درسی می‎تواند به تربیت معلمان سازگار با شرایط مدارس ایران، اقدام کند؟ همچنین، انواع برنامه های درسی نیز مطرح هستند که نسبت آنها جای پرسش دارد. این برنامه‎های گوناگون دارای متولیان متفاوتی هستند و با عناوین برنامه های درسی مستقیم، غیرمستقیم، غیررسمی و غیرمتشکل در دانشگاه مطرح می‎شوند. پرسش این است که هر یک از آنها با چه نسبتی باید در دانشگاه دنبال شوند؟

 

ششمین موضوع مربوط به «اجرای برنامه‎های دانشگاه» است. اجرای برنامه ها در محیط دانشگاه به چه نحو دارای اثربخشی است؟ در این موضوع هم مقرراتی در آموزش عالی کشور وجود دارد و هم سنت‎هایی جاری است. آیا آنچه از زمان آموزش مقرر شده و آنچه از موضوعات مصوب شده و آنچه از آزمون معمول گردیده، با منطق قابل دفاعی تصویرگر وضعیت مطلوب است؟ اگر چنین است، چرا ما امروز از آن فاصله داریم؟ در جایی که شوق و طلب هست، جایی برای بحث از وضعیت بهتر نمیتوان دید اما در جایی که شوق و طلب برای یادگیری به علت هایی جای خود را به شوق «رهایی از درس» و طلب «آزمونبس» داده است، چه باید کرد؟ آیا الزام به حضور در کلاس، الزام به یادگیری مباحث مقرر، الزام به نظم در آمدوشد، الزام به حدود در روابط بین فردی، الزام به ظواهر در پوشش رسمی دانشگاهی، الزاماتی مغایر با تربیت است و آزادی در همه اینها عین صواب است؟ ما اکنون با روشی به کار تربیت معلم مشغولیم که بنیاد آن را قانون متعهدین خدمت به آموزش و پرورش ساخته است. قانون متعهدین خدمت از سویی در موضوع مهم حقوق دانشجویی، فقط بحث پرداخت مالی را و از سویی دیگر در موضوع مهم تکالیف دانشجویی، فقط تعهد به خدمت در محل مقرر را مطرح کرده است. شاید یک ربع قرن پیش که آن قانون نگارش شده، فضای اجتماعی و فرهنگی به گونه ای بوده که نیازی به طرح مساله دیگری نبوده است؛ اما امروز که مساله های متعدد دیگری از جمله «مساله و شاید معضل یادگیری/ کسب شایستگی» در تربیت معلم مطرح است، چه باید کرد؟ آیا پژوهشگری هست که بگوید چه باید کرد؟ مساله شایستگی، قلب تربیت حرفهای است. اگر دانشجومعلمان این دانشگاه که بلافاصله از دانشگاه به محیط کارِ سرنوشتساز مدرسه میروند، واجد شایستگی نباشند، آینده جامعه را با مخاطره عظیم مواجه می کنند. ممکن است دانش آموختگان دانشگاه های دیگر در فاصله بین تحصیل و شروع به کار با تجربیاتی در جامعه مواجه شود، ولی دانش آموخته این دانشگاه از این فرصت محروم است. پس چه باید کرد؟ مخصوصا برخی از این دانشآموختگان در محیطهایی فعالیت خود را آغاز می کنند، که تنها نماینده دولت محسوب می‎شوند. معلم در چنین شرایطی، نیاز دارد که نه چون یک جوان بیست و دو ساله که همچون یک کارشناس، راهبر، سیاست‎دان و متفکر عمل کند. آیا پژوهش‎های دانشگاه درخدمت تعیین تربیت چنین شخصی قرار دارند؟

 

هفتمین مساله، مساله «ارزشیابی صلاحیت حرفه‎ای (معلمی)» است. بحث آزمون جامع یا ارزشیابی صلاحیت حرفه ای طی سالهای گذشته برای کسانی که دوره‎ آموزشی را سپری کرده اند مطرح بوده و به موافقان و مخالفان جدی، برای دفاع از نظرات خود فرصت داده است تا به تدوین نظرات خود اقدام کنند. منطق مطرح برای ارزشیابی صلاحیت حرفه‎ای، تضمین کیفیت آموخته‏های پراکنده برای عمل چندوجهی معلمی است. اما این پرسش همچنان مطرح است: «آیا ارزشیابی تجمیعی برای اطمینان از کسب صلاحیت حرفه ای معلمی ضرورت دارد؟» همه ما با نظرات معارض این عرصه آشنا هستیم و هر یک ممکن است نظری نیز داشته باشیم اما آیا شواهد پژوهشی کافی برای دفاع از یکی از این نظرات دراختیار داریم؟ حتی اگر با چنین موضوعی موافق باشیم، همچنان روش سنجش جای پرسش دارد. کدام روش می‎تواند سنجشی معتبر را دراختیار گذارد؟ این سنجش همچنان با پدیده مهم «فرصت ظهور» نیز برخورد دارد. شخص ممکن است برای بروز آنچه به آن معلمی گفته می شود، نیازمند «بستر طبیعی» باشد. آیا سنجش برای احراز شایستگی جهت صدور مجوز ورود به موقعیت عمل می‎تواند وابسته به فرصت برای عمل در موقعیت واقعی برای ظهور شایستگی باشد؟

 

هشتمین مساله «محافظت از تربیتیافتگان در موقعیت عمل» است (حفظ آموخته های دانشگاهی). آنچه تربیت‎یافتگان تربیت معلم در محیط دانشگاه می آموزند، باید در محیط مدرسه، به هنگام معلمی کردن به کار آنان بیاید. چگونه می توان نومعلمان را در شرایط واقعی مدرسه، که اصولا میل به محافظهکاری و حفظ وضعیت دارد، به عنوان «تحول آفرین» و «تعالی بخش» حمایت و همراهی کرد تا آنان به سرعت یا به تناوب در دیگ جوشان مدرسه ذوب نشوند و به معلمانی «معمولی» بازنگردند؟ اینکه مدرسه چه باشد، موضوعی است که دراختیار دانشگاه نیست ـ و بهتر است چون حافظ نسراییم: «عالمی دیگر بباید ساخت و از نوع آدمی» ـ بلکه در همین شرایط و با همین امکانات و واقعیات، راهی باید جست که «بازگشت و سازش» را به حداقل برساند و «تحول و تعالی» را رونق ببخشد. اگر شعار اصلی دانشگاه این است که «دانشگاه رکن تحول و تعالی آموزش و پرورش»، باید آن را اینطور بخوانیم: «نومعلمانِ تربیت یافتهِ دانشگاه، پرچمدار تحول و تعالی آموزش و پرورش». اما پرسش این است که: این جمعیت را چگونه باید حمایت و همراهی کرد تا علمدار بمانند و پرچم تعالی را به مقصد برسانند؟

 

نهمین موضوع «چگونگی ارتباط دانش آموختگان با دانشگاه» است. ارتباط دانشگاه و دانش آموختگان آن دارای «خیر مشترک» است. یعنی برای هر دو طرف، اثر مثبت دارد. دانشآموختگان دانشگاه از سویی می توانند بهترین گروه همکار در آموزش های بعدی دانشگاه باشند و از سویی اصلی ترین منبع برای قضاوت در باره آثار تربیت معلم می‎باشند. همچنین، آنان تنها گروهی هستند که می‎توانند برای دانشگاه، افتخارآفرین باشند. هر سه فرصت مذکور، یعنی شرکت در آموزشگری، نقادی عملکرد و عضویت دانشگاهی، نیازمند پیوند آشکار دانشآموختگان با دانشگاه است. همچنین، دانشگاه می‎تواند به عنوان بزرگترین منبع دانش‎های روزآمد و موقعیت‏ بررسی مساله‏های آموزشی در خدمت دانش‎آموختگان خود باشد. چه شکلی و سبکی از ارتباط میتواند با ساماندهی به جمعیت بزرگی از معلمان آینده، چنین اهدافی را برآورده سازد؟ چه تجارب موفقی در این زمینه در دنیا وجود دارد؟ این موضوع در گستره کنونی ارتباطات و شرایط کنونی سفر، مطرح است.

 

دهمین مساله، «اقتصاد تربیت معلم» است. برخی پدیده های اجتماعی دارای چنان ارزشی هستند که نمی‎توان آنها را با «پول» به محک زد. تربیت معلم در باور ما دارای چنین ارزشی است. باوجوداین، تدارک امور برای تحقق برای تحقق همین پدیده‎های باارزش با پول مرتبط است و دارای جنبه اقتصادی است. این موضوع سبب می شود که این پرسش مطرح شود که: تربیت معلم با چه قیمتی؟ دانشمندان مدیریت در دنیای امروز به تولیدکننده و مصرف‎کننده سفارش می‎کنند که همواره از خود بپرسید: آیا این خدمت یا کالا می‎تواند ارزان‎تر از این حاصل شود؟ این موضوع البته فقط در بعد اقتصادی مطرح نیست بلکه جنبه‎های مهم زیست‎محیطی آن را باید لحاظ کرد. ما با تبدیل کدام منابع اولیه، این دستاورد را کسب می کنیم؟ فروش نفت، فروش گاز، فروش آب یا فروش ...؟! این دستاورد با تغییر در چیزی در هستی حاصل می‎شود. آن چیز چه میزان ارزشمند است؟ و آیا آنچه حاصل شده بیشتر یا به همان میزان دارای ارزش است؟ البته جنبه‎های دیگری نیز مطرح است. مساله مهم در تربیت معلم، رقبا هستند. اگر فعلا به برند و انحصار تربیت معلم به دانشگاه فرهنگیان توجه کنیم، این وجه موضوع بیشتر اشکار می‎شود. پرسش این است که آیا رقبا قادرند با صرف منابع کمتری به تربیت معلم اقدام کنند؟ اگر شخصی مدعی بود، چگونه باید آن را آزمود؟

 

این موضوعات البته همه موضوعات قابل پیگیری حتی در حوزه آموزش نیز نیستند. اینها طی سه سال گذشته توجه کسی را به خود جلب کردهاند که در مسئولیت معاون آموزشی و تحصیلات تکمیلی دانشگاه ایفای نقش کرده و از این منظر به موضوع نگریسته و آنها را در تجربه خود حفظ نموده است. تردیدی نیست که ذهن‎های آزاد از بندهای اجرایی، قادرند به شناخت بهتری از جوانب موضوع دست یابند. به همین سبب، خداوند علیم و حکیم را می‏خوانم به پژوهشگران عرصه تربیت معلم ایران توفیق دهد تا به بررسی پرسش‎های اساسی این حوزه اقدام کنند و به تصمیم‎گیری درست آن کمک رسانند.

 

اگر به واقعیت تربیت معلم در طول تاریخ و در تمام دنیا نظر نمایید خواهید دید که برای همه این موارد تصمیم گرفته شده است. در ایران کنونی نیز چنین است که تصمیم داریم اما تحقیق نداریم!!! این عرصه عمل واقعی و البته بسیار مهم برای حیات اجتماعی نمی تواند بدون تصمیم بماند اما می تواند تصمیمش مبتنی بر تحقیق نباشد! که تاکنون هم نبوده یا به ندرت بوده است! آیا کسانی هستند که همّت کنند و تحقیق نماید تا نشان دهند می توان بر بنیاد تحقیق، تصمیم دیگری ـ و البته بهتری ـ اتخاذ کرد؟ پژوهشی که به پرسش‎های واقعی ـ نه ساختگی ـ پاسخ گوید، پژوهش ارزشمند است. بکوشیم تا چنین پژوهشی را رونق بخشیم و به انجام رسانیم؛ اما بدانیم که چنین پژوهشی سخت است و زمان بر و تخصص طلب. باید روندگان این راه از دستاوردهای زودهنگام، دست بکشند تا به دریافت های موثر دست یابند. آنان به قول مولانا محمد بلخی، باید از پژوهش مرسوم خود را رها سازند؛ یعنی یکبار بمیرند تا پژوهشی دیگر از سر بگیرند. ایشان می‎سراید:

بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید                         در این عشق چو مردید همه روح پذیرید

بمیرید بمیرید و زین مرگ مترسید                               کز این خاک برآیید سماوات بگیرید

بمیرید بمیرید و زین نفس ببرید                      که این نفس چو بندست و شما همچو اسیرید

یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان                               چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید

بمیرید بمیرید به پیش شه زیبا                                    بر شاه چو مردید همه شاه و شهیرید

بمیرید بمیرید و زین ابر برآیید                                      چو زین ابر برآیید همه بدر منیرید

 

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

 

 


[1]  یادداشت اول در سال 1393 با عنوان «پیامبر (ص) و پژوهش» و یادداشت دوم در سال 1394 با عنوان «پیامبر (ص) و آموزش» در سایت دانشگاه در ذیل قسمت اندیشه‎ها منتشر شده است.