مفهوم مدیریت در سخنان امیرالمؤمنین علی(ع)
مطلب اول : تدبیر
تدبیر به معنای اندیشیدن به فرجام امور، نگریستن به عواقب مثبت یا منفی کارها، و یکی از مفاهیم بنیادین مدیریت است، زیرا مدیریت در معنای فراگیرش طرح و برنامه ریزی برای کاری را گویند و برآورد نتایج آن کار قبل از دست یازیدن به آن می باشد. تدبیر از ویژگیهای اساسی مدیر است و مدیر موفق کسی است که به تدبیر شهرت دارد و کسی است که امور را در جای خود می نهد. بعد از بیان رابطۀ تدبیر با مدیریت به ذکر متونی می پردازیم که در آن این واژه آمده است:
1) حُسنُ التَّدبیرِ یُنمِی قلیلَ المالِ وَ سوءُ التَّدبیر یُفنی کَثیرَهُ : نیک تدبیری ثروت اندک را افزون می کند و سوء تدبیر ثروت فراوان را از بین می برد.
2) لافَقرَ مَعَ حُسنِ التَّدبیرِ :با نیک تدبیری هیچ فقری وجود ندارد.
3)حُسنُ التَّدبیرِ و تَجَنُّبُ التَّبذیرِ من حُسن السّیاسَةِ:نیک تدبیری و پرهیز از تبذیر از نشانه های سیاست نیکوست.
4)قِوامُ العَیشِ حُسنُ التَّقدیر وَ مِلاکُهُ حُسنُ التَّدبیرِ:اساس زندگی برآورد نیکوست و ملاک آن نیک تدبیری است.
5) لَیسَ لِلَّجوجِ تدبیرٌ : شخص لجوج بی تدبیر است.
6)سَبَبُ التَّدمیرِ سوءُ التَّدبیرِ : علت نابودی بدتدبیری است.
از این عبارتها مشخص می شود که تدبیر عنصری دخیل در اداره زندگی است که افراد خانواده را از بدیها و بلاهای فقر حفظ می کند، همچنین عناصر مهم در ادارۀ دولت و حکومت بر مردم است، چون از نشانه های سیاست آرمانی و از مبانی اساسی توسعۀ اقتصادی است، ثروت اندک را افزون می کند و رشد ثروت، عصب توسعۀ اقتصادی است. تدبیر پیش از آن که تظاهر بیرونی داشته باشد، صفتی ذاتی است. انسان لجوج و عجول چپ و راستش را نمی شناسد و از قوۀ تدبیر بی بهره است. نتایج تدبیر بر شکوفایی عملی که بر آن مبتنی است منعکس می شود. اما اگر مدیر به تدبیر نیازمند شد، سرانجام کارش به ویرانی خواهد انجامید؛ ، اگر مدیریت در سطح جامعه باشد، ویرانی در سطح جامعه پیش می آید واگر مدیریت در حوزۀ اقتصاد باشد، ویرانی اقتصاد، بنابراین مدیر خردمند کسی است که تدبیر را در مدیریت از لوازم اولیه مدیریت خود می داند.
حضرت (ع) می فرماید : حسن تدبیر ، اولین نشانۀ عاقل بودن است.
مطلب دوم : فرماندهی ( حکمرانی )
«اِمرأة » از کلمۀ امر گرفته شده و جمع اوامر است از آنجاییکه مدیریت مجموعه اوامر و نواهی به مردم است در حقیقت نوعی حکمرانی است. این واژه در سخنان حضرت علی (ع) فراوان آمده است:
1) َالإنصافُ مِنَ النَّفسِ کَالعَدلِ فِی الإِمرَةِ : رعایت انصاف نسبت به خود، همچون عدالت ورزی در حکومت است.
2)الکَریمُ یَعفُو مَعَ القُدرةِ وَ یَعدِلُ فِی الإمرَةِ : شخص کریم در عین قدرت می بخشد و در حکومت، عدالت می ورزد.
3)جَمالُ السِّیاسةِ العَدلُ فِی الإمرَةِ وَ العَفوُ مَعَ القُدرَةِ :زیبایی سیاست، عدالت ورزی در حکومت و بخشش در عین قدرت است.
4) اَلعَدلُ نظامُ الإمرَةِ : عدالت نظام بخش حکومت است.
5)حُسنُ السّیرةِ جَمالُ القُدرةِ وَ حِصنُ الإمرَةِ : سیرۀ نیکو، زیبایی قدرت و دژ حکومت است.
6)قُدرَتُکَ علی نَفسِکَ اَفضَلُ القُدرَةِ و اِمرَتُکَ عَلَیها خَیرُ اَلإمرَةِ : قدرت تو بر نفست، برترین قدرت و فرمانروایی تو بر آن بهترین فرمانروایی است.
حکومت، موقعیتی است که حاکم از طریق آن فرمانها را صادر می کند و عدالت، پایه و اساس است وقتی حوزۀ آن تعامل با مردم باشد و هرگاه حوزۀ آن نَفس باشد، رعایت انصاف، معادل عدالت است.اگر صاحب حکومت، انسان کریمی باشد و در عین قدرت ببخشد و در حکومت عدالت ورزد، و این شیوه را در حوزۀ حکومت به کاربندد، زیباترین شیوه های سیاست را به کار بسته است.حکومت، در کیفیت صدور فرمانها و در شیوۀ تعامل میان آمِر و مأمور نظام خاصّی دارد که همگی واژگانی از نظام حکومت می باشد. إمارت و آمر به رفتار و صفاتی ذاتی وابسته است که بیشتر از جنبۀ خارجی و ظاهری آن می باشد که با سیرۀ آدمی مربوط است و در شیوۀ تعامل وی با مردم ظاهر می شود و در نتیجه، بازتابی از زیبایی قدرت و دژ حکومت است، چون حکومت کردن در نخستین خاستگاهش همان لجام زدن به نفس در هنگام سرکشی است .
مطلب سوم : قدرت
امام علی (ع) قدرت را نشان صاحب قدرت بودن در هر شکل آن به کار برده است. چه قدرت سیاسی، اجتماعی و یا اقتصادی. پس قدرت به معنای سیطره و چیرگی، همان إعمال قدرت بر نیروهای تحت فرمان صاحب قدرت می باشد. بنابراین مدیریت بایسته، گونه ای از گونه های قدرت است، چون نمایانگر شکلی از اشکال إعمال قدرت بر نیروهای تحت فرمان می باشد. چه نیروهای معنوی باشند و چه مادّی. این معنا زمانی به بهترین وجه روشن می گردد که به کاربردهای آن در سخنان علی (ع) مراجعه نماییم. حضرت می فرمایند:
1) اَفضَلُ الحِلمِ کَظمُ الغَیظِ وَ مِلکُ النَّفسِ مَعَ القُدَرَةِ : بهترین شکیبایی فرو خوردن خشم و مالک نفس بودن در عین قدرت می باشد.
2) آفَةُ القُدرةِ مَنعُ الإحسان : آفت قدرت، بازداشتن از احسان است.
3) زَکاةُ القُدرَةِ الإنصافُ : زکات قدرت، رعایت انصاف است.
4) حُسنُ السیرَةِ جَمالُ القُدرةِ : سیرت نیکو، زیبایی قدرت است.
5) حُسنُ الشُّهرَةِ حِصنُ القُدرَة : خوش نامی ، دژ قدرت است.
6) دَعِ الجوابَ عَن قُدرَةٍ وَ ان کان لَکَ : پاسخگویی از سر قدرت را رها کن؛ هرچند به نفع تو باشد.
7)عِندَ کَمالِ القُدرَةِ تُظهِرُ فَضیلَةُ العَفوِ : هنگام رسیدن به کمال قدرت، فضیلت بخشش نمایان می شود.
8) اَفضَلُ النّاسِ مَن کَظَمَ غَیظُهُ وَ حَلُمَ قُدرَةٍ : بهترین مردم کسی است که خشم خود را فرونشاند و از سر قدرت شکیبایی ورزد.
وقتی آدمی به مدارج قدرت دست می یابد وظیفۀ اوست که به یک عنصر مثبت متحول گردد تا نیکوکاران را گرامی بدارد و از لغزش بدان بگذرد، خشمش را فرو خورد و سرکشی نفس را مهار نماید و برای مردم تواضع و فروتنی کند و از حق خود به نفع آن که از او ضعیف تر است، درگذرد.
قدرت از هر نوع که باشد، چه قدرت اقتصادی و چه سیاسی، علتی برای تکبر و تفاخر و بزرگ نمایی نزد مردم نمی باشد بلکه رفتار او باید متواضعانه بوده از حق خود در برابر ضعیف تر کوتاه آید.با مدارا و گذشت قدرت حقیقی به وجود می آید و سیادت بر دیگران حاصل و موجب شهرت در میان مردم خواهد شد و این امر تنها با عدالت ورزی، نخست در حق خود یعنی انصاف ،میسر استکه بدون انصاف قدرت به نیروی مخربی تبدیل می شود. بنابراین انصاف همان بهایی است که یک مدیر باید بپردازد تا قدرت در جایگاه طبیعی خود قرار گیرد.
مظاهر قدرت، نیروی خودپسندانه و طغیان و سرکشی نیست بلکه با گذشت، نیکوکاری، شکیبایی، فروخوردن خشم و گذشتن از حق به نفع دیگران می باشد. اینها همان ویژگیهای مدیریت بایسته است و قدرت ثمره این نوع مدیریت می باشد چه در حوزۀ حکومت باشد و چه در حوزۀ رهبری اجتماعی و یا هدایت و سازماندهی مؤسسه ها و ادارات و امثال آن؛ به عیارتی قدرت، یکی از مظاهر مدیریت است.
مطلب چهارم : سروری و سرور
از کاربردترین سیادت (سروری ) در سخن علی (ع) ، نشان دادن مفهوم ریاست و مدیریت است. سرور یا سید همان مدیر بایسته ای است که به شیوۀ منطقی بر زیردستان حکم فرمایی می کند، مدیری که برآنها تحمیل نشده است و به اجبار بر آنها فرمان نمی راند. به سخنان حضرت در این زمینه توجه کنیم که فرمودند:
السَیِّدُ لایُصانعُ مَن تَحَمَّلَ المؤونةَ وَ جاءَ بِالمؤونةِ : آقا و سرور کسی است که زحمت دیگران را بر دوش می کشد و یاری می رساند.
السیِّدُ لایُصانعُ و لایُخادعُ و لاتَغُرّّهُ المَطامِعُ : آقا و سرور کسی است که مکر و حیله نمی کند و حرص و طمع وی را نمی فریبد.
لاسیادةَ لِمَن لاسَخاءَ لَهُ : کسی که بخشندگی ندارد، سیادت ندارد.
بِالجُودِ تَسُودُ الرِّجالُ : با بخشش است که انسانها به سیادت می رسند.
پس سید و سرور ( مدیر آرمانی ) کسی است که زحمت زیردستان خود را بردوش کشیده، پیوسته به یاریشان می شتابد، بخشنده و سخی است و با این دو صفت پیش از این که مدیریت آنها را به دست گیرد، قلب آنها را مالک می شود.سید و سرور کسی است که با قدرتمندان سازش نمی کند، و در خود احساس قدرت می کند چون مالک قلب مردم است و نیازی به سازشکاری و پنهانکاری در زندگی ندارد؛ شیوۀ او صراحت و درستکاری است همانگونه که سازشکاری نمی کند اهل خدعه و فریب هم نیست به سبب حرص و طمع در گل و لای دنیا گیر نمی کند و زر و زیور او را نمی فریبد، هرچند گرانبها باشد زیرا او روشی استوار و اهداف ثابتی در زندگی دارد. این همان مدیریت مطلوب ( آرمانی ) است که می تواند راهش را در امواج زندگی بازنماید بی آنکه شرایط و عوامل فریبنده ای او را منحرف سازد پس سید و سرور کسی است که متّصف به این صفات پسندیده است و شایستگی سیادت را دارد و بدون این صفات نمی تواند حتی یک گام در تحقق اهدافی که برای خود و زیردستانش ترسیم نموده به جلو بردارد.
مطلب پنجم : سیاست
سیاست به معنای فن رهبری مردم مفهومی است که بر آن اتفاق نظر است و لفظ آن بر گرفته از « ساسَ یَسُوسُ » و گفته می شود « سائِسُ الخَیل » یعنی کسی که به پرورش اسب مشغول است و اسب را به میل خود رام و مطیع می نماید. ابن طقطقی در معنای سیاست می گوید : سرمایۀ پادشاه است و حفظ جان و مال مردم، دفع شرور و قلع و قمع فاسدان و منع ستمگری منجر به فتنه و آشوب به آن متکی است.
بنابراین تعریف، سیاست معنایی مطابق با معنای مدیریت دارد؛ چون مدیریت نیز فن رهبری مردم است. سیاست و مدیریت هر دو در این حوزه دو چهرۀ یک عمل محسوب می شوند. فراگیرتر از مدیریت می باشد. اما به معنای محدودتر هم آمده است که همان مدیریت گروهی معین از مردم برای هدفی مشخص می باشد. به سخنان ایشان در معنای دوم می پردازیم.
رَأسُ السِّیاسةِ إستِعمالُ الرِّفقِ : اصل سیاست، مدارا ورزیدن است.
فَضیلَةُ الرِّیاسةِ حُسنُ السِیاسةِ : فضیلت ریاست، به نیکی سیاست کردن است.
مِلاکُ السِّیاسةِ العَدلُ : ملاک سیاست، عدالت ورزی است.
مَن حَسُنَت سیاسَتُهُ دامَت رِئاسَتُهُ : هر که سیاستش نیکو باشد، ریاستش تداوم می یابد.
الإحتمالُ زَینُ السِّیاسَةِ : خویشتنداری، زینت سیاست است.
مَن ساسَ نَفسَهُ اَدرَکَ السِّیاسةَ : هر کس نفس خود را رام کند، سیاست را درک کرده است. سیاست در این متون به معنای فن مبتنی بر علم و تجربه است که طبیعت آن به خاطر تفاوت حوزه های اجرایی آن متفاوت است. پس سیاست وقتی ابزار حکومت یا ابزار مدیریت مؤسسه یا یک شرکت تجاری گردد، متفاوت نیست بلکه همه این سازمانهای اداری بر افراد و گروههایی تکیه دارند که آنها به مدیریت نیاز دارند. مدیریت به فنی نیازمند است که آن فن،همان سیاست می باشد.
اصول و مبانی این فن
در سخنان حضرت علی (ع) عناصر این فن را چنین می یابیم : مدارا، تحمل، فضیلت، عدالت، کنترل نفس. همه این امور فضایل نفسانی و ارزشهای اخلاقی هستند که تربیت نیکو و توجه معنوی موجب آنها می شود؛ اصل سیاست مداراست نه به کاربستن قدرت. اگر سیاست با فضیلت درآیمزد، ثمرۀ آن سیاست نیکوست. ملاک و ریشۀ سیاست هم به کاربستن عدالت است. بدون عدالت، سیاست معنی خود را از دست داده و از فن مدیریت مردم به فن پراکندگی و دوری از سیاستمداران بدل می گردد. بر سیاستمداران فرض است که دشواریهای آن را تحمل نمایند و به میزان مسؤولیت خود رد سختی و رنج باشند و حتی اذیت و آزار و سخنان درشت و سرزنشها و تهمتها را تحمل نمایند. اینها طبیعت کار در این حوزه است.
چنین سیاستی تنها زمانی به دست می آید که ناشی از اعماق وجود نیکوکاران و از خاستگاههای خیر و نیکی در درون آدمی و صفات نیکو و فضایل و کرامتهای آنها باشد. یعنی بعد از صرف وقت بسیار در آمادگی نفس و پرورش آن در کسب اخلاق و فضایل و آماده سازی آن برای پرداختن به نقش بزرگ در زندگی عملی
بنابراین کسی که نمی تواند نفس خود را رام کند نمی تواند بر مردم سیاست نماید، و کسی که نمی تواند هیجان، شورش و سرکشی نفس را مانع گردد نمی تواند به جامعه بشری بپردازد و آن کسی که نفس خود را رام کرده باشد، سیاستمدار با تجربه ای خواهد بود.سیاست با این ویژگیها و با این ابعاد، ضامن بقای آن است و راه استواری و اعتدال و ادامۀ کار در درون مجموعه های بشری است.هر کس که در پی ادامۀ سیاست است، بر اوست که ابتدا در تبیین فضایل نیکو و صفات موفق باشد، که اینها مبانی سیاست دائم و ثابت و ماندگار است.
مطلب ششم : رهبر ( راعی)
راعی از رعایت است و به معنای حفظ و سیاست می باشد. خداوند می فرماید: فَما رَعَوهاحَقَّ رِعایَتِها ( آن را سزاوار حقش رعایت نکردند ) و هر که مراقب خود و دیگری باشد به او راعی اطلاق می شود. بنابراین مفهوم رعایت با مفهوم سیاست اختلاف زیادی دارد. اختلاف آنها در این است که این لفظ شدید حفظ و مدارا و تحمل را نشان می دهد و لفظ راعی و رعیت به شیوۀ اسلامی مبتنی بر گرایش انسانی نزدیکتر است که حاکم و رئیس را به کار بستن مدارا و مهربانی با زیردستان بیشتر ملزم می کند؛ لذا کاربردهای این واژه را بیشتر از واژگان هم معنای آن می بینیم. علی (ع) این واژه را در سخنانش زیاد به کار گرفته است :
فَاستَجیبُوا الداعی وَاتَّبعُوا الرّاعیَ : دعوت کننده را اجابت کنید و از رهبر اطاعت نمایید.
مِن حَقِّ الرّاعی أَن یَختارَ لِرَعیَّتهِ مَا یختارَ لِرَعیتِهِ مَا یَختارُهُ لِنفسِهِ : از حقوق رهبر آن است که آنچه را که برای خود می پسندد، برای مردم خود نیز بپسندد.
اَلعادلُ راعٍ یَنتَظِرُ اَحَدالجزائَینِ : عادل، رهبری است که در انتظار یکی از دو پاداش است.
پس رهبر کسی است که بین خود و دیگران به مساوات عمل می کند و آنچه را که برای خود دوست داشته، برای دیگری نیز دوسته داشته، آنچه را برای خود نمی پسندد، برای دیگری نمی پسندد.
راعی و عدالت دو چهره از یک امر واحد هستند، و آنچنان با عدالت آمیخته است که تمایز بین آنها مشکل است. عادل همان راعی است و بدون عدالت نمی تواند حقوق دیگران را رعایت کند.هر کس که دارای این ویژگیها باشد شایستۀ آن است که مردم از او پیروی نمایند، چون آنها در حقیقت از فضایل او پیروی خواهند نمود و چنین کسی مردم را به دنیای آکنده از ارزشها و آرمانها می برد و از چنین حاکمی عدالت پیشه به فضیلتمی رسند.همۀ واژگانی که ذکر کردیم به صفاتی اشاره دارند که در آنها اشاره ای به سازمانهای اداری یا اجتماعی نشده است و این تأکیدی بر این مطلب است که حضرت علی (ع) بر جنبۀ اخلاقی و ارزشی در سازمانهای اداری اصرار می ورزد.