Sorry! your web browser is not supported;

Please use last version of the modern browsers:

متاسفانه، مروگر شما خیلی قدیمی است و توسط این سایت پشتیبانی نمی‌شود؛

لطفا از جدیدترین نسخه مرورگرهای مدرن استفاده کنید:



Chrome 76+ | Firefox 69+

رهبر معظم انقلاب (مدظله): امروز بشریت به دو جریان ناشی از بعثت نیاز تام دارد، یکی بر انگیخته شدن فکر و اندیشه است و یکی تهذیب اخلاق.

ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد &nbsp &nbsp &nbsp &nbsp &nbsp &nbsp &nbsp &nbsp &nbspدل رمیده ما انیس و مونس شد نگارمن که به مکتب نرفت و خط ننوشت &nbsp &nbsp &nbsp &nbsp &nbsp &nbsp &nbsp &nbspبغمزه مسأله آموز صد مدرس شد &nbspببوی او&nbsp دل&nbsp بیمار عاشقان&nbsp چو صبا &nbsp &nbsp &nbsp &nbsp &nbsp &nbsp &nbsp &nbsp &nbsp &nbsp &nbspفدای عارض نسرین و چشم نرگس شد &laquoبعثت&rlm&raquo انقلاب بزرگ برضد جهل، گمراهى، فساد و تباهى است.و سزاوار منت&rlm

ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد                  دل رمیده ما انیس و مونس شد

نگارمن که به مکتب نرفت و خط ننوشت                بغمزه مسأله آموز صد مدرس شد

 ببوی او  دل  بیمار عاشقان  چو صبا                      فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد

«بعثت‏» انقلاب بزرگ برضد جهل، گمراهى، فساد و تباهى است.و سزاوار منت‏ گذارى خداوند و در بردارنده حکمت و تربیت است.

محمد به مرز چهل سالگی رسیده بود او هر ساله سه ماه رجب و شعبان و رمضان را در غار حرا( کوهى در شمال مکه) به عبادت می گذرانید.

آن شب، شب بیست و هفتم رجب بود که محمد در غار حرا مشغول راز و نیاز با خالق محبوب بود، صدای خجسته و با صلابتی را شنید که او را امر به خواندن کرد  . بعد از سه مرتبه پیامبر نیز با او خواند؛ بخوان، بخوان به نام پروردگارت که آفرید. همان که انسان را از خون بسته ‏اى خلق کرد. بخوان که پروردگارت از همه بزرگوارتر است، همان که به وسیله قلم تعلیم نمود و به انسان آنچه را نمی دانست، یاد داد.                                      

آری چه شروع زیبا و کاملی. این آیات از خواندن، خلقت، کیفیت خلقت، شکر و سپاس، علم و دانش و... سخن گفته است، گویی باور خلقت اگر با علم و دانش عجین شود، انسان را به اوج آگاهی می رساند.

محمد، هنگامی که از غار پایین می آمد زیر بار عظیم نبوت و خاتمیت، به جذبه الوهی عشق بر خود می لرزید، از این رو وقتی به خانه رسید به خدیجه که از دیر آمدن او سخت دلواپس شده بود گفت: مرا بپوشان، احساس خستگی و سرما می کنم!

و چون خدیجه علت را جویا شد گفت:آنچه امشب بر من گذشت بیش  از طاقت من بود، امشب من به پیامبری برگزیده شدم!

خدیجه که از شادمانی سر از پا نمی شناخت، در حالی که روپوشی پشمی و بلند بر قامت او می پوشانید گفت:من مدتها پیش در انتظار چنین روزی بودم می دانستم که تو با دیگران بسیار فرق داری، اینک به پیشگاه خدا شهادت می دهم که تو آخرین رسول خدایی و به تو ایمان می آورم.