شهدای غواص ، خط شکنان عملیات کربلای 4
رنگ می بازد کنارِ چشمِ تو الماس ها
حسرت پیراهنت را می خورد کرباس ها
دست اگر بسته است با تقدیر بازی می کند
سنگ می نازد به خود در حلقهء دساس ها
آسمان، سیمرغ زیر خاک پنهان کرده است
شاهنامه بُرده پیش مثنوی ، نشناس ها
صبح گندم زار زخمی بود فهمیدم که شب
ماه همدست است با دندان خشم داس ها
باز هم در کربلایی دیگر از جنس جنون
بازماند از آب، دستِ بستهء عباس ها
آبرویِ آینه، تصویر در آیینه است
خاک اقیانوس شد، از دستهء غواص ها
